بخشی از روابط فامیلی که ازش بیزارم اونجاییه که تو مجبوری با آدمایی صلح کنی و خوب برخورد کنی که انقدر ازشون بدت میاد و بد دیدی ازشون که حتی دلت نمیخواد قیافشون رو ببینی ولی مجبوری یه جور وانمود کنی که خوشحالی از دیدنشون یا زمانی که مجبوری با آدمایی رفت و آمد کنی که از بودن باهاشون حالت بد میشه ولی بازم مجبوری که حضور داشته باشی.

+ یکی از چیزایی که همیشه برام سخته اینه که وارد جمعی از فامیل بشم و مجبور باشم با همه روبوسی کنم و دست بدم هم موقع ورود هم موقع خداحافظی :|


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

hy ساعت مچی هوشمند پرشین گیمز آذران فضانما|مبلمان اداري|پانل پي وي سي|سقف کاذب و ديوارپوش پي و Evelyn کسب و کار های اینترنتی کوچک و بزرگ Babam آموزش برق ساختمان و آموزش برق صنعتی Danielle اِِلایی نِگُوِه تِه وانِگِلِه اُچ وَق «زبان محلی بیدگل به روایت عموماشال»