فیلم سوفی و دیوانه رو دیدم و به این فکر کردم که آدم ها حق دارن از آخرین ها خبر داشته باشن. حق دارن که حداقل بتونن به چشمای کسی که خبر دارن قراره هیچ وقت نبیننش برای آخرین بار نگاه کنن یا حتی بغلش کنن.

یادمه یه نفر بهم گفته بود بازیگر خوبیم. خیلی خوب بلدم وانمود کنم آدما واسم مهم نیستن.بدم اومده بود از حرفش ولی راستش من بازیگر خوبیم. 

یه بازیگر که نقش اصلیش از الان شروع میشه.

 آغاز وانمود کردن.

+ ابتدای رقص با آهنگ های غمگین بود. باید روی ریتم حرکت میکردیم. کلام آهنگ که شروع شد توی وجودم انگار گر گرفت. به خودم توی آینه نگاه کردم. داشتم لبخند میزدم. پس این حس توی وجودم رو چرا کسی نمیفهمید؟ مربی گفت بچه ها آهنگش غمگینه به هیچی فکر نکنین به اینکه کی رفته و کی کیو ول کرده و. فکر نکنین. این ریتم رو یاد بگیرین بعدش کلی آهنگ شاد عاشقانه میذارم واستون. به خودم توی آینه نگاه کردم. چقد حرکات شونه برام سخت بود. حرکت موج دریا که انعطاف کتف و کمر میخواست نشدنی ترین کار دنیا بود. چقدر وسیله ی توی کمرم مقاومت میکرد. چقدر حرکاتم رو احمقانه کرده بود و من مدام تلاش میکردم درستش کنم. مدام به خودم میگفتم اگه دنیا این جبرو بهت داده اما تو جلوش وایسا. تو وایسا. تو بخند بذار اذیت شی اما بخند نذار کسی بفهمه حرکات احمقانه ی شونه و کمرت بابت چیه.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

چکاوک پرواز Sima Aberham بورس ایرانی دلنوشته های زیبا طراحی سایت در شیراز Johnny وبلاگ نام نیک تجارت ترخیص گمرک اخبار پردیس