اولین بار که شب تا صبح را گریه کرده بودم وقتی بود که برای اولین بار رتبه ی کنکورم آمده بود و من ۵ صبح بعد از اعلام نتایج خوابم برده بود و حوالی هشت صبح با چشمانی پف کرده از خواب پریده بودم. اصولا من وقتی این حجم اشک میریزم که بفهمم رویاهایم در حال ویرانیست و این حق من نیست.
مثل آن شب که فلانی در جواب محبت هایم جوری با من رفتار کرد که حقم نبود و من به قدری شبش اشک ریخته بودم که قرار صبحم برای اموزش رانندگی را تمام مدت سرم پایین بود و به چهره ی مرد آموزش دهنده نگاه نمیکردم مبادا چیزی بفهمد و فکر و خیالی کند.
امروز صبح هم مدام چشمان پف کرده ام را در آینه چک میکردم. حتی در روشویی چندبار آب سرد رو روی چشمانم ریختم و دستان سرد و خیسم را روی چشمانم فشار دادم تا مثل آن فیلم پف چشمانم کم شود و شاید امروز جلوی دوستان و استادهایم کسی فکر و خیالی نکند اما هنوز هم دارم با چشمان پف دار به کلاس میرسم. برای اولین بار دلم خواست کاش روش های پنهان کردن چهره با آرایش را بلد بودم.
درباره این سایت